بی نام و نشان

موقتا بعدا صاحب پدر مادر می شوم

بی نام و نشان

موقتا بعدا صاحب پدر مادر می شوم

آقا اجازه

تیری به سوی ما گرفت ، آقا اجازه 

لبهائی  از  نو  پا گرفت  ، آقا اجازه 

میخواست لبخندی پای انگشتش بپاشی 

دستی که اینجا جا گرفت ، آقا اجازه 

اول جوابی بودو  یک نقطه نمی شد 

اما ندیدی   ،  تا گرفت  ،  آقا  اجازه 

شاید به دنبال سوالی تازه میگشت 

بی موقع دست و پا گرفت ،آقا اجازه 

مردی که از آن گوشه ها شاید خبر داشت 

این گوشه ها تنها گرفت  ، آقا اجازه   

آقا اجازه هست که تابستان بپوشیم 

دستانمان سرما گرفت ، آقا اجازه   

یک تکه نان از آن دبستان در نیامد  

تنها دل بابا گرفت ، آقا اجازه

 

 

: این مداد پاک کن خط سرش نمیشود ،مشکل از کاغذو مشکل از مداد نیست .

انگشت سبابه

امشب دوباره سرش درد میکند  

 

انگشت سبابه ای که پا میزند به چشم من  

قیچی به روی خودش درو میکند حرف را  

گونی سر نان شبش را گره نمی زند   

امشب دوباره نفس که حبس میکنی  

امشب دوباره همان سک سکه همیشگی   

من را مسکن دجال پاشوره میکند  

یا اینکه رختخواب تا شده ای معجزه میشود  

قانون نیمه شب را نوشته ام  

این جوجه اردک زشت هم انگار راضی است  

من روی تبصره قو حرف میزنم   

او هم به اصل ۴۴ گوش میکند  

با پاچه های ورکشیده چالوس خواب من   

از پیچ این واژه ها هم عبور میکند   

هی چانه میزند طای دسته دار  

هی ذست من جیم را مرور میکند  

شاید که ازدحام مشقها پشت دفترم   

از بیسوادی انگشت سبابه ام کم کند  

یا چشمی که با سیلی شب سرخ میکنم 

  

                فردا برای گوشهایم آبرو شود. 

                 

ضجه - به روایتی دیگر